گنجور

 
میلی

دعای عمر به این صید مبتلا چه کند

به نیم کشته تیغ اجل، دعا چه کند

ز اختلاط منش می‌شود حیا مانع

ولی به جذبه عشقی چنین، حیا چه کند

به نا امید دل من، که آزمود ترا

فریب وعده وصل تو بی‌وفا چه کند

ستمگری که فزاید زمان زمان نازش

به او امید دل آرزو فزا چه کند

وصال هم نزد آبی بر آتش میلی

تو خود بگو که به این درد بی‌دوا چه کند