گنجور

 
میلی

درین غمم که مباد از نگاه دم بدمش

به آشنایی پنهان کنند متّهمش

ز نامه حالت عاشق نمی‌توان دانست

که غیر نام تو بیرون نیاید از قلمش

ز دردمندی من، غیر شاد و من خوشدل

که در نیافته بی درد لذت المش

رسیده خواری‌ام آنجا که بی تو هم از رشک

به پیش غیر توانم فتاد در قدمش

نیاردم به نظر از غرور و پندارد

که می‌روم به سر راه انتظار کمش

به این غرض ز ستم ناله می‌کند میلی

که یار بشنود و یاد آرد از ستمش