سر مست آرزو را، رسم ادب نباشد
گر سر نهم به پایت، باری عجب نباشد
چون شانه روبهرویش دیدم، ولی ندیدم
یک تار مو که بر وی، دست طلب نباشد
نتوان چو گریه کردن، روز از حجاب مردم
خالی نمیشود دل، گر تیره شب نباشد
از زندگی چه دارم، کز مرگ رو بتابم
گیرم که نیمجانی، دایم به لب نباشد
چون نرگس تو باشد، در بزم ناز ساقی
بیباده از حریفان، مستی عجب نباشد
در بزم وصل، میلی در گریه چند باشی
بنشین که جای ماتم، بزم طرب نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و آرزوهای ناتمام است. شاعر به وضعیت روحی خود اشاره میکند که در آن به خاطر عشق و محبت، از سرمستی و شوق به سمت معشوق میرود. او به نوعی احساس میکند که دیگران میتوانند به راحتی احساسات او را درک کنند، اما در این بزم عاشقانه و حالت مستی، هیچ چیزی نمیتواند او را از این حالت بیرون بیاورد. همچنین، او به طبیعت زندگی و مرگ نیز فکر میکند و میگوید که حتی با وجود تهدید مرگ، عشق و زیبایی معشوق او را رها نمیکند. در نهایت، شاعر بر این باور است که در فضایی که ناز و عشق حاکم است، گریه و غم جایی ندارد و باید از لحظات شیرین و خوش بهرهبرداری کرد.
هوش مصنوعی: اگر دل سرشار از آرزو باشد، شایسته نیست که نسبت به او رفتار نامناسبی داشته باشی؛ اگر بهپایت بیفتم، تعجبی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی شانهاش را دیدم، متوجه شدم که هیچ مویی از او نیست که دست طلب به سویش دراز نکرده باشم.
هوش مصنوعی: اگر نتوانیم مانند گریه کردن، روز را از حجاب مردم خالی کنیم، دل ما در روشنایی روز نیز نمیتواند آزاد باشد، مگر اینکه شب تاریک نباشد.
هوش مصنوعی: زندگی برایم چه ارزشی دارد وقتی که از مرگ بگریزم، زیرا که در هر حال، همیشه حس میکنم جانم به لب رسیده است.
هوش مصنوعی: وقتی که تو مانند نرگس زیبا هستی، در مهمانی و بزم عشق، حتی اگر ساقی بیگلاب و شراب باشد، حال و هوای مستی از دیگران طبیعی است.
هوش مصنوعی: در جمع دوستانهای که در آن عشق و وصال وجود دارد، چرا باید در اندوه و گریه بگنجی؟ بهتر است که در این گونه مجالس، به شادی و سرور بپردازی، چون جایی برای غم و ماتم نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در هر هوا که جز برق اندر طلب نباشد
گر خرمنی بسوزد چندان عجب نباشد
مرغی که با غم دل شد الفتیش حاصل
بر شاخسار عمرش برگ طرب نباشد
در کارخانهٔ عشق ازکفر ناگزیر است
[...]
گر تشنه بر سر خم میرم عجب نباشد
رحمی نمی نمایند تا جان به لب نباشد
با صد امید خواندند کز انتظار سوزند
چون در نمی گشایند کاش این طلب نباشد
صهبای راز دادند سرمست شوق کردند
[...]
صد غم دمی بزاید، کانرا سبب نباشد
ز ابنای آفرینش، غم را سبب نباشد
خوش عالمی که در وی، کس کام دوست نبود
در کام دوست نبود، پیک طلب نباشد
از عادت ظریفان، زنهار پر حذر باش
[...]
گر بی طلب رسد رزق ما را عجب نباشد
مهمان نخوانده آیدهرجاطلب نباشد
قصد گزند داری ماری که راست گردد
گرچرخ شد مساعد جای طرب نباشد
در پرده غیرت ما دندان به دل فشارد
[...]
زآن مبتلای هجرت عشرت طلب نباشد
کز پی شب غمت را روز طرب نباشد
سرگرم آتش عشق در هیچ شب نباشد
گو تا بروز چون شمع در تاب و تب نباشد
غیر از دیار عشق و جز کوی مهوشان نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.