گنجور

 
میلی

گر بشنوم که سوی رقیبان روی دگر

جایی روم که نام مرا نشنوی دگر

دیدی که شد به رغم تو از دیگری رقیب

امروز اگر ز من نشوی، کی شوی دگر؟

سر داده‌ای کهن سگ زنجیر خویش را

دلبسته کدام اسیر نوی دگر؟

با الفت چنان، گنهم آن قدر نبود

کز من جدا شوی و به من نگروی دگر

میلی ز اشک خود، طمع بهره‌ای مدار

تخمی که کشته‌ای به زمین، ندروی دگر