ز جراحت تو ذوقی دل بیقرار دارد
که دل هزار دشمن، ز حسد فگار دارد
تو ستمگری، ولیکن ستم تراست ذوقی
که هزار بیگنه را، ز تو شرمسار دارد
سرو برگ من نداری تو و من درین تحیّر
که کرشمهٔ تو در دل، همه شب چه کار دارد
به رهش فتادم از پا، چو خدنگ خورده صیدی
که فتاده و چشم حسرت، به ره سوار دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی دلی در عذاب و بیقراری ناشی از جراحت عشق است. شاعر از حسادت و ستمی که از محبوبش میبیند سخن میگوید و اشاره میکند که محبوب به طور ظالمانهای باعث شرمساری بسیاری از بیگناهان شده است. همچنین شاعر به تحیر خود از زیبایی محبوب و تأثیری که بر دلها دارد، میپردازد. در نهایت، او خود را در حالتی غمانگیز تشبیه میکند، مانند شکارچی که بر اثر تیر خوردن افتاده و به راهی مینگرد که سواران در آن میرانند.
هوش مصنوعی: دل بیقرار عاشق از درد و زخم تو لذت میبرد و این زخم باعث شده تا دل هزاران دشمن به خاطر حسادت، آزرده و ناراحت شود.
هوش مصنوعی: تو ستمگر هستی، اما نکته اینجاست که خودِ ستم تو باعث شرمساری هزاران بیگناه میشود.
هوش مصنوعی: تو مانند سرو زیبا و خوشبرگ نیستی و من در این سردرگمی هستم که جاذبه و جذابیت تو در دل من، تمام شب چه میکند.
هوش مصنوعی: در مسیر او چنان به زمین افتادم که مانند صیدِ زخمی هستم که پس از ضربهای به زمین افتاده و با حسرت به سوارِ خود نگاه میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رخ و زلفت از شگرفی، صفت بهار دارد
خنک آنکه سر و قدّی ، چو تو در کنار دارد
لب لعل دل فریبت ، ز گهر حدیث راند
سر زلف مشک بارت، ز بنفشه بار دارد
رخ چون مهت ندانم، که چه عزم دارد آیا
[...]
بت نو رسیده من هوس شکار دارد
دل صید کرده هر سو نه یکی، هزار دارد
رود آنچنان به جولان که سر سپه نکرده
سر آن سپاه گردم که چنان سوار دارد
دل من ببرد زلفش، جگرم نجست چشمش
[...]
گل نو شکفته من که ز رخ بهار دارد
ز دل رمیده بلبل نه یکی هزار دارد
ز می شبانه در باغ سحر به سر گرانیست
مکنید ناله مرغان که بسر خمار دارد
به شب فراق دل نقد حیات اگر نگه داشت
[...]
نگرفتم از تو جامی، سرم این خمار دارد
به ره تو دیر مردم، دلم این غبار دارد
به بهانهٔ ترحم ، نکشی مرا ، وگرنه
سر خون گرفتهٔ من، به بدن چه کار دارد
دل تنگ عیش مارا، که شمارد از صبوران
[...]
ز شراب وصل جانان سر من خمار دارد
سر خود گرفته دل هم سر آن دیار دارد
چه کند دیگر جهانرا چو رسید جان بجانان
چو رسید جان بجانان بجهان چه کار دارد
سر من ندارد این سر غم من ندارد این دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.