لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
میلی

وه که بر هر سر ره بی‌سر و پایی دگر است

بس که هر لحظه گذار تو به‌جایی دگر است

حال خود چون به تو اظهار کنم در مستی؟

که ز هر جام، ترا شرم و حیایی دگر است

دل بیچاره‌ام از آرزوی بالایش

در بلایی‌ست که هر چاره بلایی دگر است

بعد صد وعده خلافی، بنگر سادگی‌ام

که ز هر وعده مرا چشم وفایی دگر است

دل چرا بر سر کویش نگشاید امروز؟

یار هرجایی ما گر نه به جایی دگر است

چون کشی تیغ جفا بر سر میلی، دگری

کاش دست تو نگیرد، که جفایی دگر است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرعلیشیر نوایی

هر دم از انجمن دهر جفایی دگر است

هر یک از انجم او داغ بلایی دگر است

روز و شب را که کبود است و سیه جامه درو

شب عزایی دگر و روز عزایی دگر است

بلکه هر لحظه عزائیست که از دشت عدم

[...]

میرزا حبیب خراسانی

مطرب امروز مگر نغمه سرائی دگر است

که بهر ناله نیف ساز و نوائی دگر است

ره میخانه بگام و قدم زهد مپوی

قطع این مرحله ایشیخ بپائی دگر است

مسجد و صومعه را گر چه رواقی است بلند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه