گنجور

 
میلی

گر از نوروز، نوشد ماتمم،‌ خاطر مجوییدم

درین ماتم، به مرگ نو، مبارکباد گوییدم

چنان زین گلشن بی‌برگ، بوی مرگ می‌آید

که هر گل با زبان حال می‌‌گوید: مبوییدم

چو با صد آرزو در سینه، جان دادم به ناکامی

دل پر حسرتم را یاد آرید و بموییدم

هم‌آغوش است یاد آن قد و رخسار در خاکم

پی افشای راز ای سرو و گل،‌ از گل مروییدم

کس از بانگ جرسهای دل، آگاهی نمی‌یابد

ره سخت طلب هرچند می‌گوید بپوییدم

مرا هم پوشش نوروز، رنگ‌آمیز می‌باید

شهید تیغ عشقم، خاک و خون از تن مشوییدم

ز شوق روی او گر همچو گل از گل برآرم سر

ز من بوی محبت خواهد آمد گر ببوییدم

ز دلسوزی گر از بهر مبارکباد نوروزی

مرا خواهید، بر درگاه شاهین‌شاه جوییدم