گنجور

 
میلی

دل چشم به راه یار ننهاد

بر وعده او مدار ننهاد

امروز خیال او هم از ناز

پا در دل بی‌قرار ننهاد

از دست جفای او، کسی دل

بر بودن این دیار ننهاد

تا پای تو در میان نیامد

جان رخت به یک کنار ننهاد

تا خون نگرفته بود دل را

سر در پی آن سوار ننهاد

ایام، بنای صبر ما را

چون عهد تو استوار ننهاد

تا با تو فتاد کار میلی

سر در سر کارو بار ننهاد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode