گنجور

 
میلی

عشق تو برد هوش من غم فزوده را

نتوان چشید داروی ناآزموده را

صد حرف گفته ای به من از خویش زان دهان

باور نمی کنم سخنان شنوده را

در خاک هم ز حیرت رویت، شهید عشق

بر هم نمی زند مژه ناغنوده را

صد بار بی گنه دلم آزرده و هنوز

از دل برون نکرده گناه نبوده را

تا یک سخن کشم ز تو از ماجرای غیر

گویم به حیله صد سخن ناشنوده را

میلی چه غم ز سرزنش خلق وطعن غیر

بی ننگ و نام رند به عالم نبوده را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

هرگز مه آزمای دگر آزموده را

زیرا محل بوده نباشد نبوده را

گر جاهلی ستایش جاهل کند ولی

نتوان ستود پیش خرد ناستوده را

بر هر کس اعتماد مکن زان که هرزه گوی

[...]

امیر شاهی

تلخ است بی‌تو صبر، دل غم فزوده را

نتوان چشید داروی ناآزموده را

ای ناله همدمی کن و از آب چشم من

بیدار ساز دیده بختِ غُنوده را

دل شد رمیده سر زلف تو، وز کمند

[...]

شاهدی

جز ناله نیست مونس جان دل ربوده را

شادی بود محال دل غم فزوده را

زاری چه سود شب همه شب بر در حبیب

از گریه نیست فایده بخت غنوده را

از ما صلاح و زهد چه جویی تو ای فقیه

[...]

میلی

سازد خموش تا من حسرت فزوده را

گوید شنیده ام سخن ناشنوده را

رنجیده بی گنه ز من آن تند خو و من

دارم صد انفعال، گناه نبوده را

دل جمع کرده از گله ام، بس که پیش او

[...]

نظیری نیشابوری

از کف نمی دهد دل آسان ربوده را

دیدیم زور بازوی ناآزموده را

من در پی رهایی و او هر دم از فریب

بر سر گره زند گره ناگشوده را

دل در امید مرهم و این آهوان مست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه