گنجور

 
میلی

قربان نگه کردن پنهان تو گردم

گرد سر دستار پریشان تو گردم

در خواب من آییّ و بماند مژه‌ام باز

از بس که در آن واقعه حیران تو گردم

گشتم ز خیال تو به حالی که نخواهم

گرد دل نابوده پشیمان تو گردم

تا منفعل از من نشوی، چشم ببندم

آگه چو ز بگذشتن پنهان تو گردم

فریاد ازان حسن که میلی چو نظر کرد

فریاد برآورد که قربان توگردم!

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
هلالی جغتایی

عیدست، برون آی، که حیران تو گردم

قربان خودم ساز، که قربان تو گردم

خاکم برهت، جلوه کنان، رخش برانگیز

تا خیزم و گرد سر میدان تو گردم

جمعیت آسوده دلان از دل جمعست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه