گنجور

 
میلی

تا کس نیاورد سخنی بر زبان ز تو

سوزم ز اشتیاق و نپرسم نشان ز تو

از بس که بی‌تحمل و آزرده خاطرم

رنجم به هر گمان دل بدگمان ز تو

خوش آنکه عادت تو ندانسته، داشتم

تاب ستم به خوشدلی امتحان ز تو

از بس که بینمت به جدایی بهانه‌جو

صد بار از تو رنجم و دارم نهان ز تو

میلی تغافلی زند از روی اضطراب

آید به هر کجا سخنی در میان ز تو