گنجور

 
میلی

رازم فسانه از نگه عاشقانه شد

بیهوده رازدار خجل در میانه شد

رسوایی‌ام ببین که ز شرم پیام من

قاصد به سوی او نتواند روانه شد

از بادهٔ خیال توام دوش دست داد

کیفیتی،‌ که نالهٔ زارم ترانه شد

با غیر وعده داد و مرا چون ز دور دید

برخاست از فریب و روان سوی خانه شد

شوقم ببین که با همه غیرت، به بزم تو

پیغام غیر، آمدنم را بهانه شد

میلی نیافت لذتی از بزم وصل تو

از بس خجل ز آمدن بیخودانه شد