کدام بت شده رهزن دل چو سنگ ترا
که آفتاب محبت، شکسته رنگ ترا
شد از عتاب تو افزون، امیدواری غیر
زبس که مصلحت آمیز دید جنگ ترا
درآمدی و ندارم چو باد گستاخی
که همچو گل بگشایم قبای تنگ ترا
ز ننگ غیر، دلم جان سپرد و نام نبرد
زبس ملاحظه می کرد نام و ننگ ترا
کرشمه های تو از بس که هست نازآمیز
نه آشتی تو داند کسی، نه جنگ ترا
دلم ز زخم تو آسوده است و می نالم
که غیر پی نبرد لذت خدنگ ترا
ز بس که میلی امیدوار، ساده دل است
خیال مهر و وفا کرده ریو ورنگ ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و احساسات خود نسبت به محبوب میپردازد. او از درد و رنجی که از دلشکستگی و عتاب محبوبش به او رسیده، سخن میگوید. شاعر احساس میکند که محبتش به محبوب به اندازهای عمیق و پررنگ است که گویی نتوانسته است خود را از زیر بار مشکلات و چالشهای ناشی از این عشق رها کند. او اشاره میکند که گاهی در رفتار محبوبش نوعی ناز و کرشمه وجود دارد که نه تنها آشتی را به همراه ندارد بلکه شدت عشق و غم را بیشتر میکند. در نهایت، دلزدگی و زخمهای ناشی از محبت را بیان کرده و از دیگران میخواهد که حالات عاشقانه او را درک کنند.
هوش مصنوعی: کدام معشوقی مانند تو دل را دچار این درد کرده است؟ تو مانند سنگی هستی که نور محبت، رنگ و جلوهات را از بین برده است.
هوش مصنوعی: از سرزنشها و عتابهای تو، امید من بیشتر شد، بهخاطر اینکه جنگ تو را به گونهای شایسته و مناسب دیدم.
هوش مصنوعی: تو آمدی و من هیچ ندارم، مانند بادی جسور که میخواهم همچون گلی، لباس تنگ تو را باز کنم و به دل بزنم.
هوش مصنوعی: دل من از شرم دیگران به تنگ آمده و جانم را تسلیم کرده است و هیچگاه نامی از تو نبردم، زیرا به قدری در فکر و ملاحظهٔ نام و ننگ تو بودم.
هوش مصنوعی: جذبههای تو به اندازهای دلربا و فریبنده است که هیچکس نمیتواند به درستی بفهمد نه با تو آشتیکردنی وجود دارد و نه جنگ و درگیری.
هوش مصنوعی: دل من از زخمهای تو آرام است و من شکایت میکنم که کسی جز خودم لذت تیرنگاری تو را نمیفهمد.
هوش مصنوعی: به خاطر امید و آرزوی زیادی که دارد، دلش به سادگی به محبت و وفاداری شما خیال بافی کرده و نسبت به شما تمایل دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که ره نمود ندانم قبای تنگ ترا
که در کشید به بر سرو لاله رنگ ترا
چنین که چشم ترا خواب بسته می دارد
که باز دارد ازین خواب چشم شنگ ترا
نمی گذارد دنبال چشم تو سرمه
[...]
که تنگ دوخت عفی الله قبای تنگ ترا
که داد زیب دگر سرو لاله رنگ ترا
مصوری که جمال تو دید حیران ماند
چو در خیال درآورد زیب و رنگ ترا
زسنگ لیلی اگر کاسه یی شکست چه شد
[...]
شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ ترا
که دانم آشتئی در قفاست جنگ ترا
کرشمه های تو از بس که هست ناز آئین
نه آتشی تو داند کسی نه چنگ ترا
چه حاجت است به می لعل سیر رنگ ترا؟
نظر به پرتو خورشید نیست رنگ ترا
دم از ثبات قدم می زند ز ساده دلی
ز دور دیده هدف جلوه خدنگ ترا
غمش فشانده ز دامن غبار ننگ ترا
کسی چه میکند ای دل فضای تنگ ترا
ز بس که تیر ترا صید در نظر دارد
غلط نموده به مژگان پر خدنگ ترا
به رنگ رنگ فغان خواب اختران بستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.