گنجور

 
میلی

از جا دلم به جلوه حیرت‌فزا مبر

جا در دلم بگیر و دلم را ز جا مبر

تا بشنود حدیث ملال‌آور ترا

قاصد، پیام ما ببر و نام ما مبر

بیگانه کردم از تو به صد حیله خویش را

بازم ز ره به یک نگه آشنا مبر

دارد هوای بزم رقیب، آفتاب من

ای شوق، همچو سایه مرا از قفا مبر

هر دم دلا مگو که مرا درد او دواست

نادردمند! این هم نام دوا مبر

میلی چنین که بر جا بر او کرده مدعی

بیهوده رنج در طلب مدعا مبر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode