زبس که سوخته داغ جدایی تو مرا
فسرده ساخته در آشنایی تو مرا
چنین که گرم وفای توام، عجب دانم
که ناامید کند بی وفایی تو مرا
فتادی ای دل وحشی به دست سنگدلی
برو که نیست امید رهایی تو مرا
دلا در آتش هجران به حال من رحمی
که سوخت جان ز محبت فزایی تو مرا
دلا به عجز چو در دست و پای او افتی
خجالت است ز بی دست و پایی تو مرا
ترا به رندی و مستی شناختم میلی
کجا فریب دهد پارسایی تو مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به تعبیر درد و رنج ناشی از جدایی و بیوفایی معشوق میپردازد. او احساس میکند که جدایی باعث سوختن و افسردگیاش شده و هر چه به وفای معشوق امید داشته، ناامیدی او را در دلش ایجاد کرده است. همچنین، دلش به سنگدلی معشوق گرفتار شده و دیگر امیدی به رهایی ندارد. شاعر از معشوق میخواهد نسبت به حال او رحم کند و از آتش جدایی رهاییاش بخشد. در نهایت، او به ناکامی خود در شناخت معشوق و فریبخوردن از او اشاره میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر داغ جدایی تو، به شدت غمگین و افسرده شدهام، حتی در میان آشنایانم.
هوش مصنوعی: با توجه به وفای گرم و صمیمی تو، برایم عجیب است که بیوفایی تو بتواند مرا ناامید کند.
هوش مصنوعی: دل بیقرار و سرکش من به دام سنگدلی گرفتار شده است، دیگر امیدی به نجات تو ندارم.
هوش مصنوعی: ای دل، در آتش دوری و جدایی من رحم کن. جانم از شدت علاقه به تو در حال سوختن است.
هوش مصنوعی: ای دل، وقتی که در موقعیت ناتوانی قرار میگیری، نباید خجالت بکشید، زیرا ناتوانی تو از ناتوانی او ناشی میشود.
هوش مصنوعی: من تو را در حالی شناختم که از رندی و مستی پر بودهای و نمیتوانی با پارساییات من را فریب دهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.