گنجور

 
میلی

چنین به اهل وفا خشمگین چرا شده‌ای

سگ توایم،‌ به ما این چنین چرا شده‌ای

حدیث مدعیان گر نکرده‌ای باور

به تازه بر سر بیداد و کین چرا شده‌ای

سر وفا چو نداری، چرا نمی‌گویی

که آفت دل و آشوب دین چرا شده‌ای

تو بر سر غضبی با من و درین فکرم

که رنجه از من اندوهگین چرا شده‌ای

اگر نه میل فراغت بود ترا میلی

به کنج غم، به اجل همنشین چرا شده‌ای