گنجور

 
میلی

چو همرهی به من آن سرو خوشخرام کند

ز بیم طعنه، به هرکس رسد سلام کند!

خیال وصل تو در خاطر است خلقی را

کسی ملاحظه خاطر کدام کند؟

ز دیدن تو دلم یافت لذّتی که فلک

نعوذباللّه اگر فکر انتقام کند؟

رسانده مردن دل به آنکه گر خواهد

به یک نگاه دگر، کار خود تمام کند

نه آشنا و نه بیگانه‌ای، نمی‌دانم

که اختلاط چنین را کسی به نام کند

به آن رسیده که میلی ز تلخکامی هجر

می وصال تو بر خویشتن حرام کند