گنجور

 
میلی

بس که خواهد به من آن عربده‌گر ننشیند

خیزدم از پی تعظیم و دگر ننشیند

گر نشیند بر من، سوزدم از دلگیری

گه فزاید به دلم حسرت، اگر ننشیند

بس که هر دم به فریب از رده دیگر گذری

هیچ کس بر سر راه تو دگر ننشیند

قاصد از ناکسی‌ام کرد فراموش مرا

دل همان به که به امّید خبر ننشیند

تا کسی پی نبرد کو نگذشته‌ست هنوز

کاش میلی به سر راهگذر ننشیند