گر بیخودی مجال دهد اضطراب را
بنیاد برکند دل و جان خراب را
در عشق می گدازم و می سوزم و خوشم
با آتش است صحبت گرمی کباب را
صحبت میان ما نشود گرم از حجاب
کو محرمی که رفع کند این حجاب را
میدان حرف داد سوال توام، ولی
برتافت دست شرم، عنان جواب را
گر خاطرت به سختی جان کندنم خوش است
منت نهم به جان و کشم این عذاب را
در خوابگاه دیده بختم قرار یافت
از چشم من چو گریه برون کرد خواب را
میلی خوش آنکه مست رسد آن سوار و من
گاهی عنان ببوسم و گاهی رکاب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق و دردهای ناشی از عشق و اضطراب است. شاعر بیان میکند که اگر بیخودی اجازه دهد، اضطراب میتواند دل و جانش را ویران کند. او در آتش عشق میسوزد و از آن لذت میبرد، اما با این حال، صحبت و ارتباط عمیق با محبوبش مختل است و دنبال کسی میگردد که پرده حجاب را کنار بزند. او از احساس شرم صحبت میکند و به دشواریهای عشق اشاره دارد. همچنین به خواب و رویایی که در آن آرامش مییابد اشاره میکند و از میلی خوش به وصال و نزدیکی به محبوبش سخن میگوید. در نهایت، او در حسرت در آغوش گرفتن و بوسیدن محبوبش است.
هوش مصنوعی: اگر بیخبری اجازه دهد، اضطراب میتواند اساس دل و جان ویران را از بین ببرد.
هوش مصنوعی: در عشق غرق شدهام و در حال سوختن هستم، اما برایم لذتبخش است. صحبت کردن درباره آتش و گرمی کباب، برایم خوشایند است.
هوش مصنوعی: گفتوگوهای ما به خاطر وجود مانع و حجاب نمیتواند گرم و صمیمی باشد، زیرا کسی وجود ندارد که بتواند این مانع را بردارد.
هوش مصنوعی: من درباره سوال تو میتوانستم صحبت کنم، اما شرم باعث شد نتوانم پاسخی بدهم.
هوش مصنوعی: اگر یاد تو باعث شود که جانم به تنگی بیفتد و سختی بکشد، خوشحال میشوم و به خاطر تو، تحمل این درد را به جان میخرم.
هوش مصنوعی: در خوابگاه، سرنوشت من به آرامش رسید، اما وقتی که از چشمانم اشک ریخت، خواب به طور ناگهانی از من دور شد.
هوش مصنوعی: علاقهام این است که وقتی سوارکار خوشتیپی به من نزدیک میشود، گاهی برای احترام به او عنان اسب را ببویم و گاهی هم به رکاب او دست بزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را
وی بر خطا گزیده طریق صواب را
در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد
مست از خطا نگردد واجب عقاب را
گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ
[...]
ساقی کمی قرین قدح کن شراب را
مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را
جام از قیاس آب و می از جنس آتش است
ساقی نثار مرکب آتش کن آب را
بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن
[...]
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
برقع فروهلد به جمال آفتاب را
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند خواب را
اول نظر ز دست برفتم عنان عقل
[...]
دیوانه می کنی دل و جان خراب را
مشکن به ناز سلسله مشک ناب را
بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال
تو خون من بریز ز بهر ثواب را
بوی وصال در خور این روزگار نیست
[...]
زان پیش کاتصال بود خاک و آب را
عشق تو خانه ساخته بود این خراب را
مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار
پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟
تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.