گنجور

 
میلی

از بیم خوی تند تو، گاه عتاب تو

قادر نیم بر آنکه بگویم جواب تو

مردم چو دوش مضطرب از دور دیدمت

کز بهر قتل کیست دگر اضطراب تو

تو در حجابی و نتوانم ز انفعال

گفتن حکایتی پی رفع حجاب تو

یک حرف پرسی‌ام اگر از بعد صد عتاب

گوید رقیب پیشتر از من جواب تو

میلی عجب اگر کند از عمر خود حساب

روزی که بوده بی‌ستم بی‌حساب تو

 
 
 
مسعود سعد سلمان

ای کشتئی که در شکم توست آب تو

آرام جانور همه در اضطراب تو

نیک و بد زمین ز فراز و نشیب تو

بیش و کم جهان ز درنگ و شتاب تو

هر گه که تو برآیی گوید فلک به مهر

[...]

انوری

ای باد خاک مرکب گردون شتاب تو

آتش بخار چشمهٔ تیغ چو آب تو

گردون کجاست بر در قدر بلند تو

خورشید کیست پرتو رای صواب تو

از آسمان که نام و لقب را نزول زوست

[...]

ظهیر فاریابی

ای چرخ باد پیشه تواضع کنان چو خاک

با فکرت چو آتش و طبع چو آب تو

اسباب خیر و شر شده در پرده قضا

موقوف حکم نافذ و رای صواب تو

گردون که پیش همت تو ذره ای ست،نیست

[...]

وحشی بافقی

از من مرنج ای ز تو شادی جان من

گر لب گشوده‌ام پی هجو شراب تو

زیرا که او قباحت بسیار کرده است

دی شب به جامهٔ من و با جامه خواب تو

میلی

معذور دار اگر نیّم اندر رکاب تو

کان قوّتم نماند که آیم به خواب تو

جان می‌دهم به سختی ازین غم که مردنم

ترسم شود وسیلهٔ چشم پرآب تو

ترسم ز حسرت دل خود گر خبر دهم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه