به غضب تلخ مکن عیش من مسکین را
سخن تلخ میاموز، لب شیرین را
بر زبان آر گناهی که نداریم و به ما
کینه اندوز مکن خاطر مهر آیین را
خون ما بر تو حلال است، بکش تیغ و بریز
باری از کینه تهی ساز دل پرکین را
دل ز دستم صنمی برد و چنین در پی او
که منم، بر سر دل می نهم آخر دین را
هیچ از خانه دل می ننهد پای برون
طفل شوخی ز که آموخته این تمکین را؟
خشم و بیداد ترا لطف نهان نام کنم
به فریب از تو کنم شاد، دل غمگین را
شاید این طرفه غزل واسطه گردد میلی
که به خاطر گذری شاه جمال الدین را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنج شاعر ناشی از سختیها و کینههایی است که دیگران ممکن است نسبت به او داشته باشند. شاعر از دیگران میخواهد که با زبان شیرین صحبت کنند و از تلخی و کینه دوری جویند. او در عین حال خود را قربانی عشق و دلباختگی میداند و میگوید که خونش بر کسی حلال است، از آنرو هیچ کینهای در دل ندارد. شاعر به معشوق خود اشاره میکند و از او میخواهد که با لطافت و محبت برخورد کند و به جای خشم و بیداد، دلی شاد و بدون کینه بسازد. در پایان، او امید دارد که شعرش موجب ایجاد رابطهای عاشقانه و انتقال احساساتش به معشوق شود.
هوش مصنوعی: به خاطر خشم خود، شادی من را خراب نکن و به من نیاموز که چگونه با کلمات تلخ صحبت کنم، در حالی که لبانم باید شیرین باشند.
هوش مصنوعی: با دلی آرام و بیگناهی خود را به زبان بیاور و از کینهتوزی و خصومت بپرهیز. محبت را در دل نگهدار.
هوش مصنوعی: خون ما برای تو مباح است، پس با تیغ خود به ما حمله کن و این دل پر از کینه را خالی کن.
هوش مصنوعی: دل من از دستم رفت و اکنون به خاطر او به هر قیمتی که شده بر سر دل میگذارم و در پی ایمانم هستم.
هوش مصنوعی: هیچکس از خانه دلش پا به بیرون نمیگذارد. این سؤال پیش میآید که این کودک شیطنت را از چه کسی آموخته که اینگونه تسلیم و آرام است؟
هوش مصنوعی: خشم و ظلم تو را به خوشی و محبت مخفی تعبیر میکنم و به وسیلهٔ فریب، دل غمگینم را شاد میکنم.
هوش مصنوعی: شاید این شعر زیبا باعث شود که میل و رغبتی در دل کسی ایجاد شود که به خاطر زیبایی و جذابیت شاه جمالالدین به او توجه کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این منم آمده نزدیک کریمیکه شدست
شخص او قبله قبول شرف وتمکین را
وین منم دست به من داده بزرگیکه سپرد
بهکف پای بزرگی سر علیّین را
وین منم یافته اقبال وزیریکه زعدل
[...]
بنگر گردش این چرخ جفاآیین را
که چه سان زیر و زبر کرد من مسکین را
ریخت صد گوهرم از چشم چو از سلک وجود
برد در صفت لطف صفی الدین را
از حریم چمنم شاخ گل تازه شکست
[...]
تندی خوی ضرورست سخن آیین را
که بنوشند به تلخی، می لب شیرین را
بلبلانی که نظر بر رخ گل وا کردند
چه شناسند قماش سخن رنگین را
برد و بر طاق فراموشی جاوید گذاشت
[...]
بوسه آخر نزدم آن دهن نوشین را
لب فرهاد نبوسید لب شیرین را
صدهزاران دل دیوانه به زنجیر کشم
گر به چنگ آورم آن سلسله پرچین را
گر شبی حلقهٔ آن طره مشکین گیرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.