باز مژگان ترم نوباوه خوناب کرد
باز چشم خونفشانم خیر باد خواب کرد
دوش دل را دیده حیران نوید وصل داد
هر نگاه گرم کان خورشید عالمتاب کرد
قحط شد در خشکسال هجر چون باران وصل
صبر را در بحر عشقم گوهر نایاب کرد
بارها دادم قرار شکوه ناکردن ز یار
غیرت دیدن به اغیارش، مرا بیتاب کرد
دید مژگان ترا میلیّ و شد در اضطراب
همچو صیدی کو نظر بر خنجر قصّاب کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر تردید و احساسات عمیق شاعر در مورد عشق و جدایی است. شاعر به زیبایی چشمان معشوق اشاره میکند و به عشق و وصال او اشاره دارد. او از خشکی و قحطی فاصله عاطفی شکایت میکند و صبر را در دریای عشق بسیار سخت میداند. همچنین از بیتابی خود در برابر دیدن معشوق و احساسات متضادش مینویسد، و در نهایت به تصویری از اضطراب و درگیری درونی خود در مواجهه با عشق و خیانت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: باز به چشمهای پرشور من خواب غلیظ و سنگین چیره شد، در حالی که مژگان زیبا و لطیف او مانند خونابهای ظریف بر چهرهام جاری شده است.
هوش مصنوعی: شب گذشته، دل من به شدت شگفتزده شد و با هر نگاه دلانگیز، بشارتی از وصال را دریافت کردم که گویی هر نگاه حرارتی مشابه نور خورشید را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: در دوران دوری و جدایی، مثل خشکسالی، عشق و وصال کمیاب شده است و صبر در دریای عشق مانند جواهری نادر و ارزشمند شده است.
هوش مصنوعی: بارها قرار گذاشتم که به خاطر عشق و یارم، از شکایت و گلایه خودداری کنم، اما غیرت و حسادت به اینکه او به دیگران توجه دارد، مرا ناآرام و بیتاب کرده است.
هوش مصنوعی: او به چشمان تو نگاه کرد و میل و رغبت را در آن دید و در نتیجه دچار اضطراب شد، درست مانند صیدی که بر روی خنجر قصابی خیره شده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترک من برگل نقاب از سنبل پرُتاب کرد
لالهٔ نعمان حجاب لولو خوشاب کرد
رنگ لعل شکرین او مرا بیرنگکرد
تابزلف عنبرین او مرا در تابکرد
دید در سنجاب و مشک ناب نرمی و خوشی
[...]
کی تغافل می تواند عاشق بیتاب کرد
چون توان با تشنگی قطع نظر از آب کرد
مو بمو قربان آن ابرو شدم اما هنوز
طاعتی مقبول نتوانم در آن محراب کرد
حیف از اشکم که چون ریگ روان بیحاصلست
[...]
لاله شبنم فریبت برگ گل را آب کرد
در مذاق لعل، آب و رنگ را خوناب کرد
از نگاه گرم من حسن تو عالمسوز شد
طاعت من طاق ابروی ترا محراب کرد
در زمین پاک من ریگ روان حرص نیست
[...]
آه گرمم چشمه خورشید را بی آب کرد
ناله خارا گدازم، کوه را سیلاب کرد
تا دلم را کشته خود آن بت قصاب کرد
در قفای دنبه خود چریوی من آب کرد
ریخت همچون سرمه در چشم ترازو سنگ را
ماند در زیر سر و گفتا دکانم خواب کرد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.