گنجور

 
میلی

پاره سازد غم تو رشته تدبیر امید

بگسلد زورگر کین تو زنجیر امید

بارها رهزن غم، قافله صبر مرا

کرده تاراج و شده باعث شبگیر امید

زان همی خیزدم از دل شرر نومیدی

که مرا آمده بر سنگ جفا تیر امید

می‌شوم زود تسلی و ز بس نومیدم

نسزد دست وفای تو عنانگیر امید

میلی از صیدگه عشق بپرهیز که هست

کمترین صید درین بادیه، نخجیر امید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode