گنجور

 
میلی

به خون چهره می‌شویم و می‌روم

دعای تو می‌گویم و می‌روم

دل من به دنبال و رو درقفا

ره هجر می‌پویم و می‌روم

وداع تو ناکرده، هر سو ترا

به صد دیده می‌جویم و می‌روم

گرفتم مگر ماتم خویشتن؟

که چون ابر، می‌مویم و می‌روم

چو گل چند روزی به صد خون دل

درین باغ می‌رویم و می‌روم

ز کوی تو چون میلی از رشک غیر

به خود مرگ می‌گویم و می‌روم