نیم بسمل شدم از غمزه خودکامی چند
در دل آرام ندارم ز دلارامی چند
عقل، بسیار به هشیاری خود مغرور است
ساقیا خیز و بده ازپی هم جامی چند
با همه بیگنهی خوشدلم از بسمل خویش
گر به سوی من افتاده، نهی گامی چند
عهد را پاس مدار و به سر وعده میا
که تسلّیست دلم با طمع خامی چند
قانعم شوق به این ساخته کز بهر فریب
آورد غیر به سویم ز تو پیغامی چند
هر که در عربده بدمست مرا دید به خویش
صد دعا کرد به شکرانه دشنامی چند
از قیاس دل خود یافته میلی که ز تو
چه رود بر دل شوریده سرانجامی چند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و درد دل خود سخن میگوید و به احساسات و افکارش درباره عشق و شراب و سرنوشت میپردازد. او از غمزه محبوبش دچار پریشانی شده و در دل آرامش ندارد. او به عقل خود اشاره میکند که مغرور شده و از ساقی میخواهد که برای او جامی بیاورد. شاعر با وجود بیگناهی خود، در دل شاد است و از محبوب میخواهد که به وعدهاش وفا کند. او از بازیهای عشق میگوید که دیگران به او پیام میفرستند و از دعای کسانی که او را در حال مستی دیدهاند، یاد میکند. در نهایت، او به میلی که از محبوبش دارد و اثرات آن بر دلش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: از غمزههای خودپسندانه تو، نیمهجان شدهام و در دل، هیچ آرامش و راحتی از دلدادگیها و سرگرمیهای گوناگون ندارم.
هوش مصنوعی: عقل، به توانایی و دانش خود خیلی افتخار میکند. ای ساقی، برمیخیز و چند جام شراب پشت سر هم به من بده.
هوش مصنوعی: من با وجود اینکه بیگناه هستم، به خاطر عشق و علاقهام به تو دلم شاد است. اگر روزی به سوی من بیایی، حتی اگر چند قدم هم به سمت من بیایی، برایم کافیست.
هوش مصنوعی: به وعدههایی که دادهای وفا کن و آنها را فراموش نکن، زیرا دل من به امیدهای بیپایه و وهمی آرام میگیرد.
هوش مصنوعی: من به شوق و امیدی که دارم قانع هستم، چرا که کسی که به خاطر فریب به سمت من آمده، از تو چند پیغام آورده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که مرا در حال مستی و خشم دید، برای من دعا کرد و به خاطر این دیدار، چند تا بد و بیراه نیز نثارم کرد.
هوش مصنوعی: دل من میلی پیدا کرده که میخواهد بداند از تو چه سرنوشتی بر دل آرامشناپذیر من خواهد آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقیا باز خرابیم بده جامی چند
پختهای چند فرو ریز به ما خامی چند
صوفی و گوشهٔ محراب و نکونامی و زرق
ما و میخانه و دردی کش و بدنامی چند
باده پیش آر که بر طرف چمن خوش باشد
[...]
حَسْبِ حالی نَنِوشتی و شد ایّامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟
ما بدان مقصدِ عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی چند
چون مِی از خُم به سبو رفت و گُل افکند نقاب
[...]
به علی رغم عدو باز زدم جامی چند
توبه بشکستم و وارستم از این خامی چند
منم و رندی و خاصان سراپردهٔ عشق
فارغ از سرزنش عام کالانعامی چند
فرصت از دست مده زلف نگاری به کف آر
[...]
منم امروز حریف قدح آشامی چند
چهره رنگین چو گل از باده گل اندامی چند
بهر ساقیگری و مطربی و قوالی
کرده آرام دل خویش دلارامی چند
وادی قدس بود کوی مغان باد سرم
[...]
کو ره آن که نهم سوی شما گامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
گمرهان فضلا ترک جماعت کردند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.