گنجور

 
میلی

به چشم مست، ز هستی ربوده ای ما را

ز یک نگاه، به عالم نموده ای ما را

ز ره برد غرض آلوده حرف غیر،ترا

هزار بار اگر آزموده ای ما را

چه شد که بر سر بالین ما نمی آیی؟

به حال مرگ همانا شنوده ای ما را

ز بس که خوش حرکاتی ز التفات رقیب

به دل هزار محبت فزوده ای ما را

ز فکر حال تو میلی همیشه دلتنگیم

مگر دمی که به خاطر نبوده ای ما را