گنجور

 
میلی

حیف خوبان کاین‌چنین میخواره و هر جا روند

پیش خود بر پا و خود را و نصیحت نشنوند

توسن کین گرم می‌رانند و جانها در عنان

همچو صید زخمدار افتان و خیزان می‌دوند

من سگ آن وحشیان خانه‌پرور کز حیا

چون غزال آدمی نادیده، با کس نگروند

مانده بهر التفاتم این‌چنین گرم طلب

شمع را پروانگان جویا نه بهر پرتوند

دشمنان پیکان کین ریزند بر میلی، ولی

غیر ازین تخمی که می‌کارند، هرگز ندروند