گنجور

 
میلی

کو بخت کز برآمدن کام دل ازو

گردم ز ناامیدی خود منفعل ازو

قاصد ز انفعال پیامم نمی‌برد

بیند ز بس که در گله‌ام متصل ازو

با او چو همرهی کنم، از طعنه رقیب

او منفعل ز من شود و من خجل ازو

دل دعوی محبت او بس که می‌کند

شرم آیدم که شکوه کنم پیش دل ازو

باشد به رنگ میلی خونین کفن مرا

دستی به سر چو لاله و پایی به گل ازو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode