گنجور

 
میلی

من بی گناه و یار به کین می کشد مرا

این می کشد مرا، که چنین می کشد مرا

گویم که من ز اهل وفایم، مرا مکش

وین طرفه تر که بهر همین می کشد مرا

بد خوی من گذشت ز قتل من و هنوز

آن زهرچشم و چین جبین می کشد مرا

زین سان که لاابالی و رندم، ز اشتیاق

آن خانه سوز پرده نشین می کشد مرا

چون نیم کشت ناز شوم زان نگاه گرم

ذوق تبسم نمکین می کشد مرا

میلی هلاک گشتی وآن مست پر غرور

گوید ترا نمی کشم، این می کشد مرا!