گنجور

 
میلی

عنان چو از پی صید زبون بگرداند

مرا که صید زبونم،‌ به خون بگرداند

ز بزم چون رود آن مست یک زمان بیرون

دلم هزار گمان در درون بگرداند

حجاب عشق دلم را به خویش نگذارد

وگرنه از تو کسی راه چون بگرداند؟

جنون نمی‌برد این غم ز خاطرم که مباد

غم تو راه ز اهل جنون بگرداند

منم به دست تو مرغی که طفل تا کشدش

هزار مرتبه در خاک و خون بگرداند

فکنده شاخ گلی شعله در دل میلی

کز آفتاب، رخ لاله‌گون بگرداند