گنجور

 
میلی

نشان من چو بتان از ستیز می‌جویند

مرا نیافته شمشیر تیز می‌جویند

ز طرف دشت مگر گرد آن سوار نمود

که آهوان همه راه گریز می‌جویند

تو در کنار رقیبیّ و پاره‌های دلم

ترا به دیده خونابه‌ریز می‌جویند

به راحتند شهیدان ز قتل خود، که ترا

بدین بهانه دم رستخیر می‌جویند

چنانکه مرغ زند پا به تیغ، ساده‌دلان

نجات ازان مژه پرستیز می‌جویند

برآر حاجت آزادگان که چون میلی

به گردن آن رسن مشک بیز می‌جویند