گنجور

 
میلی

به دل امید بهبودی نمانده‌ست

به غیر از مرگ، مقصودی نمانده‌ست

متاب از دود آهم روی، کز من

چو شمع کشته جز دودی نمانده‌ست

مرنج از سختی جانم، همان گیر

که آه حسرت آلودی نمانده‌ست

چه خواهد کرد یا رب آن دلارام

که دیگر جان خشنودی نمانده‌ست

ز سودای بتان میلی حذر کن

که این سرمایه سودی نمانده‌ست