گنجور

 
میلی

چندان شب غم آه دل تنگ برآورد

کآیینه صبح از نفسش زنگ برآورد

سر‌گرم به رسوایی عشقیم که ما را

ز اندیشه ناموس و غم ننگ برآورد

در خرمن صبر من دیوانه زد آتش

هر آه که دور از تو دل تنگ برآورد

لاله پی بگرفتن دامان تو دستی‌ست

کز خاک، شهید تو به این رنگ برآورد

شد بر رخ میلی در غم بسته که آن شوخ

از آب و گل صلح،‌ در جنگ برآورد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode