رقیب بهر چه پیدا به رهگذار تو نیست
به وعدهگاه وفا گر در انتظار تو نیست
زبس که از نظرم بیحجاب میگذری
گمان برم که جدایی به اختیار تو نیست
دل از فریب تو گردید آن چنان نومید
که التفات نمایّی و شرمسار تو نیست
ز خلف وعده نهای منفعل، که میدانی
کسی ز وعده خلافی در انتظار تو نیست
کشیدهای می گلگون نهانی از میلی
گواه حال به از چشم پرخمار تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و جدایی سخن میگوید و احساس ناامیدی خود را از رفتار معشوق ابراز میکند. او به این نکته اشاره میکند که در این راه هیچ رقیبی وجود ندارد و اگر هم کسی در انتظار وعدهای باشد، آن شخص خودش نیست. شاعر حس میکند که معشوق بدون حجاب و به راحتی از کنارش میگذرد و جدایی به اختیار او نیست. همچنین، او اشاره میکند که دلش از فریبهای عشقی ناامید شده و دیگر انتظاری برای توجه معشوق ندارد. شاعر به دنبال جایی برای دلسردی و همدردی در این وضعیت ناامیدکننده میگردد.
هوش مصنوعی: رقیب به هیچ دلیلی در راه نمیآید و اگر در وعدهگاه وفا نمیکند، به این خاطر است که در انتظار تو نیست.
هوش مصنوعی: به قدری که تو بیپرده و بیملاحظه از کنار من میگذری، فکر میکنم که جدا شدن ما بر اساس تصمیم تو نیست.
هوش مصنوعی: دل من به قدری از فریب تو ناامید شده که حتی اگر تو بخواهی به آن توجه کنی، از شرم این کار را نمیکنی.
هوش مصنوعی: از این که به وعدههای خود عمل نکنی ناراحت نباش، چون میدانی کسی در انتظار تحقق آن وعدهها نیست.
هوش مصنوعی: تو به طور نهانی میکشی و مینوشی، و این نشانگر حالتی از عشق و احساس درونت است. اما هیچ چیزی بهتر از چشمان پرپِرشت و خوابآلودت نمیتواند حال و روزت را به دیگران نشان دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کدام عشوه که در چشم پر خمار تو نیست
کدام فتنه که در زلف تابدار تو نیست
درون سینه ز داغ کهن نشان جستم
بهیچ گوشه ندیدم که یادگار تو نیست
بعشوه مرغ چمن را فریب ده ای گل
[...]
کدام سینه که مجروح و دل فگار تو نیست
کدام دل که به هر گوشه بی قرار تو نیست
بیادگار تو در دل خدنگ هاست مرا
کشم ز سینه خدنگی که یادگار تو نیست
زدیده سیل دمادم به رخ فشانم از آن
[...]
تو نخل حسنی و جز ناز و فتنه بار تو نیست
کدام فتنه که در چشم پرخمار تو نیست
گرم به تیغ جفا میکشی نمی رنجم
تو مست حسنی و اینها به اختیار تو نیست
خزان شدی دیگر امید از بهار تو نیست
می نشاط به اندازه خمار تو نیست
کنون شکایت اهل جهان شعار تو نیست
تمیز نیک و بد روزگار کار تو نیست
جهان قلمرو توفان اعتبار تو نیست
ز هرچه رنگ توان یافتن بهار تو نیست
کمند همت وحشت سوار عشق رساست
هوس اگرهمه عنقا شود شکارتونیست
زلافترک میفکنخلل بههمت فقر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.