بیا ای قاصد از کویش، زغم آزاد کن مارا
پیامی گر نداری، از دروغی شاد کن مارا
همیگویی که آخر میدهم داد غریبان را
بیا اوّل شهید خنجر بیداد کن مارا
برو عهدی که با اغیار هم نو بستهای، بشکن
بیا یک بار شاد از عهد بیبنیاد کن مارا
چو ما را بی گنه خون ریختی، هرجا شهیدان را
میان خاک و خون افتاده بینی، یاد کن مارا
چو اُفتم در خیال وصل، از هجران دهی یادم
ترا میلی که میگوید که در فریاد کن مارا؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، دعوت به ارتباط و پاسخگویی است. شاعر از یک قاصد میخواهد که او را از غم و اندوه رهایی بخشد و اگر پیامی ندارد، حداقل با دروغش او را شاد کند. شاعر به قاصد اشاره میکند که وعدههایی برای حمایت از بیگناهان داده شده، اما ابتدا باید کسانی که مظلومانه کشته شدهاند، مورد توجه قرار گیرند. او از قاصد میخواهد که به عهد و پیمانهای نادرست خود با دیگران پایان دهد و یک بار به او شادی ببخشد. همچنین شاعر احساس یأس و اندوهی را از یادآوری شهدای بیگناه به تصویر میکشد و در پایان به یادآوری وصالی که هنوز به آن نرسیده، میپردازد.
هوش مصنوعی: بیا ای فرستاده، از کوی او به ما پیام بیاور و ما را از غم رهایی بخش. اگر پیام خوبی نداری، دستکم با دروغی ما را شاد کن.
هوش مصنوعی: تو همواره میگویی که در نهایت حق را به مظلومان میدهم، ولی ابتدا باید به کسانی که با ظلم و ستم کشته شدهاند، رسیدگی کنی و حق آنها را بهجا بیاوری.
هوش مصنوعی: برو و آن قول و قرارهایی که با دیگران گذاشتهای را ترک کن، بیا و یکبار با شادمانی از پیمانهای بیاساس دل ما را شاد کن.
هوش مصنوعی: وقتی که بیگناه خون ما را ریختی، هر جا که شاهدانی را دیدی که در میان خاک و خون افتادهاند، به یاد ما باش.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد وصالی میافتم، از دوری تو به یاد من میافتی. گویی ندا میدهد که فریاد کن و مرا بخوان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خرابیم، از دل ای بیرحم گهگه یاد کن ما را
سگ کوی توییم، آخر به سنگی شاد کن ما را
دلم بار دگر لاف علامی میزند جایی
بیا ای غم به مرگ تو مبارکباد کن ما را
درت کعبه است و ما ارباب حاجت، رحمتی فرما
[...]
چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را
بگردان گرد سر و ز قید جان آزاد کن ما را
زبان شکوه بگشایم اگر بر خنجر جورت
ملامت از زبان خنجر جلاد کن ما را
اگر بردار بیدادت بر آریم از زبان آهی
[...]
تو ای بلبل گهی از نالة خود شاد کن ما را
اگر از ناله وامانی دمی فریاد کن ما را
فراغت هر سر مو را به بند صد هوس دارد
کجایی ای گرفتاری، بیا آزاد کن ما را
به یاد ما نمیگوییم خاطر رنجه کن دایم
[...]
بیا از قید بیدردی دمی آزاد کن ما را
ز درد ساغر غم ای محبت شاد کن ما را
نوشتم در وصیت نامهٔ طومار آه خود
که صیدی را به خون غلطان چو بینی یاد کن ما را
خمارم رهبر دشت فنا گردید ای ساقی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.