گنجور

 
میلی

بر یاد قدّ او چو می تاب می‌دهند

در دل هزار نخل بلا آب می‌دهند

هر شب هزار دیده به نوفان عشق تو

از گریه رخت خواب به سیلاب می‌دهند

مژگان و غمزه تو به گاه نگاه تیز

پیکان و پر به ناوک پرتاب می‌دهند

خوبان به غمزه از اجلم باز می‌خرند

از مرگ می‌کشند و به قصاب می‌دهند

در حیرتم ز خیل خیالت که شام مرگ

در تنگنای دیده ره خواب می‌دهند

سوز درون و ضعف تن و اضطراب دل

یاد از هلاک میلی بی‌تاب می‌دهند