گنجور

 
میلی

با غیر رسیدیّ و ز غیرت جگرم سوخت

صد بار ز ناآمدنت بیشترم سوخت

صد شکر که افسردگی‌ام یاد نیاید

هر چند که آن غمزه بیدادگرم سوخت

از پهلوی من، بهر حسد دادن دشمن

سویش نظری کرد و ز رشک نظرم سوخت

این فکر که خواهد غضب آلود گذشتن

ناآمده بیرون به سر رهگذرم سوخت

پروانه جانبازِ شبستانِ بلایم

چون میلی ازان برقِ ستم بال و پرم سوخت

 
 
 
اهلی شیرازی

آن شمع که پروانه صفت بال و پرم سوخت

هرگاه که در خاطرم آید جگرم سوخت

جز صورت او در نظرم هیچ نیاید

کز یک نگه آن مه، دو جهان در نظرم سوخت

از غیرت اغیار چراغ دل و جان مرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه