گنجور

 
میلی

ای دل اندر آتش غم، آه دردآلود چیست

گرنه در سوز محبت ناتمامی، دود چیست

قصد یار از کشتنم نومیدی عشّاق بود

ورنه از خونریز چون من نا کسی، مقصود چیست

باز امشب گر نبودی شمع بزم‌افروز غیر

روی گلگون، زلف درهم، چشم خواب‌آلود چیست

کینه‌جویان را گر امشب رخصت قتلم نداد

منفعل امروز یار و مدعی خشنود چیست

گر نمی‌ترسد که این ویرانه افتد بر سرش

بی‌قراریهای دل از جسم غم فرسود چیست

بر مراد دل بیا میلی که ترک جان کنیم

یار چون نابود ما خواهد، خیال بود چیست