او درین نظاره کز تن جان محزون میرود
من به این خوشدل که جان دشوار بیرون میرود
هر که میآید پی نظاره جان کندنم
میکند نفرت که با حال دگرگون میرود
آن شکار تیر کاری خوردهام کز قتل من
عمرها رفت و هنوز از زخمها خون میرود
با کدام امیدواری، حیرتی دارم که دل
بر سر راهش درین ایام، افزون میرود
با چنین جذبی که بیرون میکشم از خانهاش
گر نگردم بیخبر، از پیش من چون میرود؟
از کششهای کمند شوق بیرون ماندگان
هر زمان از بزم، بیتابانه بیرون میرود
وه چه شوق است این، که میلی میکشد زان تندخو
بهر یک دیدار صد آزار و ممنون میرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس درد و جدایی اشاره دارد. شاعر در حال مشاهدهی جدایی جان از تن است و در عین حال دل خوشی دارد که جان به سختی از او جدا میشود. او به تماشاگرانی که برای نظاره آمدند اشاره میکند که با حالتی متفاوت و نفرت، کنار میروند. شاعر به زخمهایی که از گذشته بر جا ماندهاند، و خونریزی ناشی از آنها اشاره میکند. او با دلنگرانی و امیدواری به جدایی و دوری از معشوق مینگرد و نشان میدهد که چقدر از ناتوانی در رسیدن به عشق رنج میبرد. در نهایت، شاعر از شوقی سخن میگوید که به رغم درد و آزار، او را به سوی معشوق میکشد.
هوش مصنوعی: او در حال تماشا و نظاره است که جان غمناک از بدنش خارج میشود، اما من با دل خوشی به این فکر میکنم که جان به آسانی و بیدردسر بیرون میرود.
هوش مصنوعی: هر کسی که به تماشای من میآید، جانم را تحت تأثیر قرار میدهد و ناامیدی را در من ایجاد میکند، زیرا او با حالتی متفاوت و درونی در حال رفتن است.
هوش مصنوعی: من آن شکار هستم که تیرهای مرگباری به من اصابت کرده و با وجود اینکه سالها از این ماجرا گذشته، هنوز زخمهایم خونریزی میکنند.
هوش مصنوعی: با چه امید و آرزویی، دلم در این روزها به طرز عجیبی بیشتر درگیر شده است.
هوش مصنوعی: با این کششی که از خانهاش دارم، اگر بیخبر از او بروم، وقتی که از پیش من میرود چه خواهد شد؟
هوش مصنوعی: افرادی که تحت تأثیر جذبههای عشق و شوق قرار نگرفتهاند، همیشه از مجالس و جشنها به طرز بیتابی خارج میشوند.
هوش مصنوعی: این شوق و اشتیاقی که در دل دارم، مانند نیرویی است که مرا به سمت او میکشاند. برای یک دیدار، با وجود همه دردها و رنجها، با کمال میل به سوی او میروم و از این سفر ممنون و سپاسگزارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیلبت هردم ز چشم درفشان خون میرود
پارههای دل ز راه دیده بیرون میرود
یک شب ای شمع بتان، در کنج تاریک من آی
تا ببینی حال تنها ماندگان چون میرود
خون که از زخمی رود، داغش نهی باز ایستد
[...]
بر رخ زردم نه اشک است این که گلگون میرود
شد دلم ریش از غمت وز ریش دل خون میرود
گر دلم شد رخنه از تیغ جفایت باک نیست
جانم از زندان غم زان رخنه بیرون میرود
بر تن زارم زمین شد بیتو تنگ ای کاش دست
[...]
هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون میرود
کس نمیداند که از آشفتگی چون میرود
پای رفتن نیست عاشق را کزین در بگذرد
میفشاند سیل اشک از چشم و در خون میرود
پیش لیلی گر رود از چشم مجنون خون چه شد
[...]
در مجالس گر سخن زان لعل میگون میرود
کز چه میخندد صراحی از دلش خون میرود
زورقی میسازم از بحر خیالش دیده را
کیم شب از نوک پیکان نیل و جیحون میرود
در شب دیجور زلفش هر که دید آن قرص ماه
[...]
در چمن چون حرف آن بالای موزون میرود
سرو چون دزدان ز راه آب بیرون میرود
دیده اهل بصیرت کاروانگاه بلاست
هرکه زخمی میخورد، از چشم ما خون میرود
عشق بالا دست از معشوق دامن میکشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.