گنجور

 
میلی

او درین نظاره کز تن جان محزون می‌رود

من به این خوشدل که جان دشوار بیرون می‌رود

هر که می‌آید پی نظاره جان کندنم

می‌کند نفرت که با حال دگرگون می‌رود

آن شکار تیر کاری خورده‌ام کز قتل من

عمرها رفت و هنوز از زخمها خون می‌رود

با کدام امیدواری،‌ حیرتی دارم که دل

بر سر راهش درین ایام، افزون می‌رود

با چنین جذبی که بیرون می‌کشم از خانه‌اش

گر نگردم بی‌خبر، از پیش من چون می‌رود؟

از کششهای کمند شوق بیرون ماندگان

هر زمان از بزم، بی‌تابانه بیرون می‌رود

وه چه شوق است این، که میلی می‌کشد زان تندخو

بهر یک دیدار صد آزار و ممنون می‌رود

 
 
 
امیر شاهی

بی‌لبت هردم ز چشم درفشان خون می‌رود

پاره‌های دل ز راه دیده بیرون می‌رود

یک شب ای شمع بتان، در کنج تاریک من آی

تا ببینی حال تنها ماندگان چون می‌رود

خون که از زخمی رود، داغش نهی باز ایستد

[...]

جامی

بر رخ زردم نه اشک است این که گلگون می‌رود

شد دلم ریش از غمت وز ریش دل خون می‌رود

گر دلم شد رخنه از تیغ جفایت باک نیست

جانم از زندان غم زان رخنه بیرون می‌رود

بر تن زارم زمین شد بی‌تو تنگ ای کاش دست

[...]

اهلی شیرازی

هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون می‌رود

کس نمی‌داند که از آشفتگی چون می‌رود

پای رفتن نیست عاشق را کزین در بگذرد

می‌فشاند سیل اشک از چشم و در خون می‌رود

پیش لیلی گر رود از چشم مجنون خون چه شد

[...]

شاهدی

در مجالس گر سخن زان لعل میگون می‌رود

کز چه می‌خندد صراحی از دلش خون می‌رود

زورقی می‌سازم از بحر خیالش دیده را

کیم شب از نوک پیکان نیل و جیحون می‌رود

در شب دیجور زلفش هر که دید آن قرص ماه

[...]

صائب تبریزی

در چمن چون حرف آن بالای موزون می‌رود

سرو چون دزدان ز راه آب بیرون می‌رود

دیده اهل بصیرت کاروانگاه بلاست

هرکه زخمی می‌خورد، از چشم ما خون می‌رود

عشق بالا دست از معشوق دامن می‌کشد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه