گنجور

 
میلی

ز نومیدی وعده افسرده بودم

گر امشب نمی‌آمدی مرده بودم

به مردم اگر شکوه‌ای کردم از تو

میاور به رویم که آزرده بودم

چو تنها رسیدی، خجل گشتم از تو

که همراه غیرت گمان برده بودم

ازان سرگران از رقیبان گذشتم

که در بزم او ساغری خورده بودم

من آن گلبن حسرتم همچو میلی

که در گلشن وصل،پژمرده بودم