گنجور

 
میلی

صحرای دل ز آتش می شد حجاب سوز

زد آتشم به جان ز رخ آفتاب سوز

اول ز روی گرم، دلم را کباب کرد

آخر به خنده نمکین شد کباب سوز

بودم ازو چو شعله آتش در اضطراب

با آنکه بود بیخودی‌ام اضطراب سوز

هر دم شدی ز بیخودی‌ام گرم صد عتاب

گر آتش حجاب نبودی عتاب سوز

امشب خیال آن لب پرشور تا به روز

در چشم خونفشان چو نمک بود خواب سوز

میلی در آرزوی جمالش نسوختی

گر آفتاب حسن نبودی نقاب سوز