گنجور

 
میلی

از زلف تو شکوه‌هاست مارا

کان سلسله بلاست مارا

هر چند که کشته جفاییم

چشمی به ره وفاست مارا

گفتی که شبی به بزم ما آی

گستاخی آن کجاست مارا

از ناز چو خون ما بریزی

هم ناز تو خونبهاست مارا

خواریم چنانکه شرمساری

از مردم آشناست مارا

افغان که به جلوه‌گاه آن ماه

در دیده، گل حیاست مارا

میلی شب غم، خیال تیغش

اندیشه جانفزاست مارا