گنجور

 
میلی

بس که پیشت عاشق از جام حجاب از دست رفت

هرچه پرسیدی، به هنگام جواب از دست رفت

ای خوش آن شبها درین اندیشه، کش بینم به خواب

در دلم می‌گشت، تا هنگام خواب از دست رفت

دل چنان پا مال شد از دستبرد قهر یار

کان ز پا افتاده، از نام عتاب از دست رفت

دوش ازو مّی خواستم، برتافت رو پیش رقیب

آبروی من به یک جام شراب از دست رفت

وقت پیری از ره میخانه میلی پا بکش

گوشه‌ای بنشین، که ایّام شباب از دست رفت