در پهلوی اغیار به هر سو نظری داشت
گویا ز نهان آمدن من خبری داشت
دی گفت بسی حرف وفا روی برویم
گویا که به من روی و سخن با دگری داشت
آرام ازو جذبه شوق که چنین برد؟
کامروز سراسیمه به هر سو گذری داشت
چون دید مرا یار، برافروخت ز خجلت
گویا ز ستمهای رقیبان خبری داشت
میلی نگه از یار ندیدم دم رفتن
پنداشتی از ماتم من چشم تری داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به عشق و احساسات عاشقانه خود میپردازد. او از نگاه مختصری به اطراف صحبت میکند که نشان میدهد معشوقش از حضور او اطلاع داشته است. معشوق درباره وفا و صداقت حرفهایی زده که به نظر میرسد به او بیاعتنا بوده است. شاعر از شوق و اضطراب خود در برخورد با یار سخن میگوید و حس خجلت معشوق را نیز مشاهده میکند. در پایان، او به این نکته اشاره میکند که در لحظهی جدایی، احساس غم و ماتم او به حدی بوده که معشوق نتوانسته به او نگاه کند و گویی دلش برای او میسوزد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من در کنار دیگران، به هر سمتی نگاه میکنم و به طور ناپیدا، خبری از آمدن من وجود دارد.
هوش مصنوعی: دی روزی بود که حرفهای وفا و صداقت را به من گفت، اما به نظر میرسید که او در حال صحبت با کسی دیگر است.
هوش مصنوعی: آرام از او! چه شوقی دارد که چنین فردی را تحت تأثیر قرار داده است؟ امروز به شدت در حال تکاپو و حرکت در اطراف بود.
هوش مصنوعی: زمانی که دوست من مرا دید، از روی خجالت به شدت دچار خجالت و شرم شد، به نظر میرسید که از ظلمهایی که رقیبان به من کردهاند، خبر داشته است.
هوش مصنوعی: وقتی که میخواستم از یار جدا شوم، هیچ نشانهای از دلسوزی و اشتیاق در نگاه او ندیدم. گویی او فکر میکرد که به خاطر غم و اندوه من، چشمانم پر از اشک است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف که به هر حلقهٔ مشکین هنری داشت
مانند شب قدر مبارک سحری داشت
هر چند که من ساغر اندوه کشیدم
تا چشم زدم ساقی دَوَرانِ دگری داشت
گر یار به ما کرد نظر عین وفا بود
[...]
وقتی دل آواره در آن کو گذری داشت
با نرگس جادوی تو پنهان نظری داشت
گفتی: خبر دوست شنیدی چه شدت حال؟
اینها ز کسی پرس که از خود خبری داشت
دل ناوک مژگان ترا سینه سپر کرد
[...]
خوش بود که تیرش به دل ما گذری داشت
وان چشم هم از غمزه به سویش نظری داشت
آورد صبا وقت سحر مژده دیدار
گویا که دعای سحر ما اثری داشت
بگریست بر احوال درونم همه شب شمع
[...]
در مجلس اگر او نظری با دگری داشت
دانند حریفان که در آن هم نظری داشت
هر لاله، که با داغ دل از خاک برآمد
دیدم که: ز سودای تو پر خون جگری داشت
امروز سر زلف تو آشفته چرا بود؟
[...]
دی قاصد یار آمد و مژگانتری داشت
از یار مگر بهر هلاکم خبری داشت
عمری به ره یار دلم تخم وفا کشت
پنداشت که این تخم که میکاشت بری داشت
آن بود دل جمع که از دست بتان بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.