چو سرو قد تو از می به پیچ و تاب درآید
چو باد سرد مرا دل به اضطراب درآید
درآ به عزم صبوحی چو آفتاب صباحی
که بخت ناشده بیدار من، ز خواب درآید
چو با خیال تو شبها به گفتوگوی در آیم
ز درد دل نگذارم که در جواب درآید
بر آن سرم که زبان گر به پرسشم بگشاید
کنم ازو گله چندانکه در عتاب درآید
فغان ازانکه کند عزم کلبه من و بر در
کسی ببیند و نتواند از حجاب درآید
چو غنچه، پردگیی کز حجاب رو ننمودی
کنون چو شمع به هر مجلسی خراب درآید
خدنگ او ننهد پا به منزل دل میلی
کسی ز بهر چه در منزل خراب درآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو ترک مست من آلوده شراب درآید
ز شور او نمکی در دل کباب درآید
لبش اگر کشدم در سوال بوسه، نترسم
ولیک غمزه مبادا که در عتاب درآید
بیا که زاهد خشک ار شبیت مست بیابد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.