گنجور

 
میلی

آگه از لذت غم تا من دیوانه شدم

آشنا با غم او، وز همه بیگانه شدم

تا کسی منع من از رفتن کویش نکند

شادمانم که به دیوانگی افسانه شدم

جا ندارد به دلم آرزوی وصل دگر

که لبالب ز می عشق چو پیمانه شدم

نشدم با خبر از لذت خنجر زدنش

بس که بیهوش ازان وضع یتیمانه شدم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode