گنجور

 
میلی

خوش آنکه بیخودم از نشاهٔ نیاز کنی

گهی کرشمه، گهی عشوه، گاه ناز کنی

بسی ز خواری خویش اعتبارم برگیرم

که پیش من چو رسی، از من احتراز کنی

عتاب او ز پیامم ازان بود قاصد

کز اشتیاق وصالش سخن دراز کنی

برون میا دو سه روزی ز خانه، گر خواهی

میان بوالهوس و عاشق امتیاز کنی

چنان ستم شده کارت، که رحم بر سر مهر

گر آردت، نتوانی که خوی باز کنی

گذشت میلی ازان کاعتماد مهر و وفا

بر آن ستیزه‌گر بوالهوس‌نواز کنی