گنجور

 
میلی

گل خون بر سر خار مژه‌ام تیز آمد

باز در دل غم آن غمزه خونریز آمد

دشمنان باز به نامم چه گنه ساخته‌اند

که پیام تو به سویم گله‌آمیز آمد

باز هر لحظه به یاد تو دهد عربده‌ای

آه کاین می چه بلا عربده‌انگیز آمد

بود چون بوالهوسان را سر زلف تو به دست

دل ما در خم فتراک دلاویز آمد

مرعی شکر که تا آخر حسن تو نبود

که چها بر سر ما زان خط نوخیز آمد

برس ای مرگ و ز محرومی وصلم برهان

که به جان میلی بیمار ز پرهیز آمد