گنجور

 
میلی

اول عشق است، جای بی‌وفایی‌ها نبود

زود مستغنی گذشتی، جای استغنا نبود

ناامیدی بین که دارد خوشدلم با یک نگاه

آنکه شاد از وی به صد پرسش دل شیدا نبود

نوگرفتاری به راه امروز گویا دیده است

ورنه دیروز این قدر مستغنی و خودرا نبود

از چه بود آن اضطراب و گرمی افروختن

قتل چون من ناکسی را حاجت اینها نبود

تاجر عشقت متاع دل به نقد غم خرید

ورنه هرگز در ضمیرم فکر این سودا نبود

تا نبود آموزگار یار و میلی حسن و عشق

آن‌چنان نامهربان و این‌چنین رسوا نبود