گنجور

 
میلی

نا کرده کار دلبر من دل به کین نهاد

لطفی نکرده طرح جفا بر زمین نهاد

چون بنگرم درو؟ که چو اندیشه کردمش

صد عقده پیش فکر ز چین جبین نهاد

کو آنکه تا غبار غم از دل بشویدم

پیش آید و به چشم ترم آستین نهاد

حسن تو پیش پای هوس، چوب دورباش

با دستیاری نگه شرمگین نهاد

میلی، ز عشق دوست کجا یافت لذّتی

هر کس مدار کار به دنیا و دین نهاد